«تله» دیگر فیلم روی پرده نیز توسط فیلمساز کهنهکاری ساخته شده که در سالهای دور به عنوان سینمایینویس و منتقد به فعالیت میپرداخت.
الوند در اواخر دهه چهل با نشریات سینمایی همکاری میکرد. فیلمنامه«تله» هم توسط ایرج افشار نوشته شده که او نیز تا یکی دو سال پیش به عنوان منتقد سینما در مطبوعات قلم میزد.
به تازگی«ستاره است» هم روی پرده آمده که سازندهاش فریدون جیرانی است که سالها سابقه سردبیری نشریات سینمایی را دارد. به بهانه اکران این فیلمها، نگاهی گذرا داریم به فعالیت منتقدانی که فیلمساز شدهاند.
در دهه 30 فرخ غفاری جزو معدود آدمهای تحصیلکردهای بود که شناخت درستی نسبت به سینما داشت.
او مدتها در فرانسه و در مجلات معتبری چون پوزیتف، نقد فیلم نوشته بود. غفاری با فرهنگ غنی سینماییاش وقتی به ایران آمد با دیدگاهی نخبهگرایانه نقد ننوشت و کوشید تا واقعبین باشد.
او وقتی هم پشت دوربین ایستاد یکی از اولین فیلمهای متفکرانه سینمای ایران را مقابل دوربین برد. در واقع فیلم «جنوب شهر» همان دیدگاههای غفاری نویسنده و منتقد را بازتاب میداد.
اگر از فیلم فارسی مبتذل «عروس کدومه» گذر کنیم، «شب قوزی» و «زنبورک» دیگر ساختههای غفاری هم سر و شکلی روشنفکرانه و متفاوت داشتند.
یکی از جالب توجهترین منتقدانی که به فیلمسازی روی آورد دکتر هوشنگ کاووسی است. کاووسی که در فرانسه سینما خوانده بود وقتی به ایران آمد به واسطه انتقاد تند و تیزش از سینمای فارسی به شهرت رسید.
وقتی تصمیم به فیلمسازی گرفت خیلیها منتظر بودند تا ببینند او که کلیت سینمای ایران را زیر سوال میبرد، خود چه فیلمی را میسازد. «هفده روز به اعدام» اگرچه فیلمفارسی از کار در نیامد ولی انتظاراتی هم که از کاووسی میرفت را برآورده نکرد.
ضمن اینکه کاووسی به واسطه نقدهایش دشمنان زیادی برای خودش دست و پا کرده بود و آنها در زمان اکران فیلم کوشیدند تا این نکته را به اثبات برسانند که این منتقد ایرادگیر، در مقام فیلمساز خود نیز فیلمی پر ایراد ساخته است.
کاووسی چند سال بعد «خانه کنار دریا» را کارگردانی کرد که این فیلم هم اثر موفقی از کار درنیامد.
روبرت آکهارت سردبیر ستاره سینما، از اواسط دهه 40 به فیلمسازی روی آورد. فیلمهایی چون «وحشی جنگل»، «بازو طلایی» و «تعقیب تا جهنم» که آکهارت آنها را تحت تاثیر نمونههای خارجی میساخت، آثار چندان موفقی از کار درنیامدند.
خسرو پرویزی هم که مدتی در ستاره سینما قلم میزد همین دوران فعالیت فیلمسازی را آغاز کرد.
او در مدتی نسبتا طولانی فیلمهای زیادی را مقابل دوربین برد، فیلمفارسیهایی مثل «کشتی نوح»، «سکه دورو» و «اکبر دیلماج».
بهرام ریپور دیگر منتقدی بود که پس از ساخت چند فیلم کوتاه و مستند به سینمای حرفهای آمد و فیلم بلند سینمایی ساخت.
«سه جوانمرد» اولین ساخته ریپور تفاوتی با فیلم فارسیهای مرسوم آن دوره نداشت.
ریپور در ساختههای بعدیاش هم متاثر از جریان مسلط سینمای تجربی نشان میداد و هرگز نتوانست تشخصی را که به عنوان منتقد داشت در فیلمهایی که میساخت حفظ کند.
هوشنگ حسامی منتقد روزنامه کیهان هم در تنها تجربه عملیاش در سینما، فیلم «قیامت عشق» را ساخت که شکستی همه جانبه برایش بود و باعث شد تا او دیگر فیلمی نسازد.
پرویز نوری منتقد و سردبیر ستاره سینما هم در مقام کارگردان، جز در لحظاتی از فیلم «رشید»، چیزی فراتر از اندازههای یک فیلمفارسیساز نشان نمیداد.
نوری که تحلیلهایش در باره هیچکاک و آنتونیونی هنوز هم خواندنی است، در مقام کارگردان فیلمهای پیش و پا افتادهای مثل «سه تا جاهل»،«حکیم باشی» و «عیالوار» را کارگردانی کرد.
هژیر داریوش اما در تنها ساختهاش «بیتا» شخصیت خود را به عنوان منتقدی فرهیخته حفظ کرد.
سیروس الوند که او را میتوان دیرپاترین منتقدی دانست که به فیلمسازی روی آورده، پس از مدتی نقدنویسی و فعالیت مطبوعاتی از راه فیلمنامهنویسی به سینما آمد و خیلی زود کارگردان شد.
الوند به سرعت توانست به قامت فیلمسازی حرفهای درآید؛ فیلمسازی که میکوشد در دل سینمای متداول، آثاری آبرومند بسازد.
پوراحمد که در دهه پنجاه در مجله «فیلم و هنر» نقد فیلم مینوشت پس از پیروزی انقلاب و سالها فعالیت در کانون پرورش فکری، به سینمای حرفهای آمد.
او با مجموعه «قصههای مجید» و فیلم «شب یلدا» مبدل به یکی از محبوبترین فیلمسازان در میان منتقدان شد. هرچند پوراحمد در ساختههای اخیرش با گرایش به سینمای بازاری تا اندازهای خاطره خوش «شب یلدا» و «قصههای مجید» را مخدوش کرد.
ابوالحسن داوودی کارگردان نام آشنای این سالها، در دهه 60 منتقد مجله سروش بود. او پس از نگارش چند فیلمنامه با «سفر عشق» کارگردانی را آغاز کرد.
فیلمی که در آن دغدغههای داوودی به عنوان منتقد، قابل مشاهده بود. منتها او در ادامه برای تداوم حضور در سینمای حرفهای کوشید تا خود را با الگوهای سینمای تجاری تطبیق دهد.
حاصل این تطبیق و تطابق ساخت فیلمهایی چون «سفر جادویی» ،«جیببرها به بهشت نمیروند»، «من، زمین را دوست دارم» و «نان، عشق و موتور 1000» بوده است.
او البته فیلمهای جدی «مرد بارانی» و «تقاطع » را هم در کارنامه خود دارد؛ فیلمهایی که استقبال همکاران سابق داوودی را به همراه داشته است.
فریدون جیرانی که سابقه مطبوعاتیاش به سالهای پیش از انقلاب باز میگردد، جزو نسلی به شمار میآید که پس از پیروزی انقلاب به سینما آمد. جیرانی نوشتن در مطبوعات سینمایی را تقریبا همزمان با فیلمنامهنویسی آغاز کرد.
او در سالهایی که سردبیری چند نشریه سینمایی را به عهده داشت، پرکارترین فیلمنامهنویس سینمای ایران هم محسوب میشد.
ویژگی بارز مقالات سینمایی جیرانی، پرهیز از نخبهگرایی و رویکردی جامعهشناختی به سینمای ایران بود؛ نوعی سلیقه و بینش که جز در تجربه ناکام و ناموفق «صعود»(که باعث شد یک دهه میان فیلم اول و دوم جیرانی فاصله بیفتد) در تمام آثار این منتقد – فیلمساز مشهود است.
جیرانی با «قرمز» توفیقی همهجانبه را تجربه کرد. «آب و آتش»، «صورتی»، «شام آخر» و «سالاد فصل» مبین تلقی جیرانی از سینمای مطلوبش هستند.
کوشش برای حرفهایبودن و جذب مخاطب با سینمایی استاندارد و مبتنی بر قواعد ژانر، در آثار جیرانی فیلمساز قابل پیگیری است؛ هر چند در سه گانه «ستارهها» جیرانی قدری خلاف قاعده حرکت کرد.
«ستاره میشود» روایتی محنتبار از یک عشق سوخته قدیمی و علاقهمندی برای ورود به سینماست.
«ستاره بود» فیلمی کاملاً شخصی است؛ نزدیکترین فیلم به جیرانی منتقد و تاریخنگار که شاید تنها فیلم او باشد که بدون هیچ چشمداشتی به گیشه ساخته شده است.
«ستاره است» که این روزها بر پرده سینماهاست، نسبت به دو قسمت دیگر، نزدیکی بیشتری به ساختههای قبلی جیرانی دارد ولی ضعیفترین بخش از سهگانه «ستاره»هاست.
احمد امینی نیز پس از سالها نقدنویسی و دبیری صفحات نقد در تنها نشریه سینمایی دهه60، به فیلمسازی روی آورد.
«سایههای هجوم» اولین ساخته بلند سینمایی امینی، اثری متفاوت در حیطه سینمای جنگ بود. امینی در نوشتههایش علاقه خاصی به سینمای کلاسیک آمریکا نشان میداد و «سایههای هجوم» هم با چنین سلیقهای ساخته شده بود.
در عوض «غریبانه» فیلم بعدی امینی، هیچ ارتباطی با دنیای ذهنی او نداشت و به نظر میرسید که او این فیلم را برای حضور در سینمای حرفهای کارگردانی کرده است.
با «چتری برای دو نفر» و بهخصوص «این زن حرف نمیزند» امینی به همان وقار و تشخّص سالهای نقدنویسیاش بازگشت.
او که در این سالها به صورت توأمان در تلویزیون و سینما فعال بوده، با سریال «اولین شب آرامش» هم توفیقی تازه را تجربه کرد. جالب اینکه امینی با وجود آنکه حالا فیلمسازی تماموقت است، همچنان به فعالیت مطبوعاتی نیز ادامه میدهد.
ایرج کریمی را شاید بتوان تنها منتقدی دانست که وقتی فیلمساز شد، ذرهای از فضای نوشتههایش دور نشد.
کریمی فارغ از کیفیت فیلمهایش موفق شده شخصیت خود را به عنوان منتقدی فرهیخته در آثارش نیز حفظ کند. «از کنار هم میگذریم»، «چند تار مو» و «باغهای کندلوس» کاملاً با مقالات سینمایی کریمی همخوانی دارند.
این فیلمساز «نسل جادویی» را بهتازگی و گویی در تداوم همان دلمشغولیهای همیشگیاش ساخته است.
اصغر نعیمی کارگردان فیلم «بیوفا» بیش از یک دهه فعالیت مطبوعاتی را در کارنامه دارد. در این سالها نعیمی، هم فعالیتهای متعارف روزنامهنگاری داشته و هم نقد فیلم نوشته است.
چیزی که از نوشتههای نعیمی استنباط میشود، نگاهی واقعبینانه به سینمای ایران و پرهیز از هر نوع نخبهگرایی است.
به همین خاطر است که «بیوفا» به واسطه اینکه متعلق به سینمای موسوم به بدنه است، نزدیکی بیشتری به نوشتههای نعیمی دارد تا فیلم کوتاه و روشنفکرانه «دیروقتها».
«بیوفا» به خاطر اینکه یک فیلم تجاری آبرومند و بیادعاست، با تمام ضعفها و ایرادهایش، اثری پذیرفتنی از منتقدی است که در نوشتههایش هیچگاه از موضع بالا با فیلمهای ایرانی برخورد نمیکرد.